English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8082 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
breathing gap U فرصت سر خاراندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
Other Matches
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
scraping U خاراندن
scratch U خاراندن
scratched U خاراندن
scratches U خاراندن
scratching U خاراندن
scrape U خاراندن
scraped U خاراندن
scrapes U خاراندن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
deliberated U با فرصت
deliberation U فرصت
deliberates U با فرصت
deliberating U با فرصت
oportunity U فرصت
char U فرصت
chars U فرصت
deliberations U فرصت
breather U فرصت
occasioning U فرصت
occasioned U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
occasion U فرصت
chare U فرصت
seasons U فرصت
seasoned U فرصت
season U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
breathers U فرصت
occasions U فرصت
deliberate U با فرصت
opportunities U فرصت
times U فرصت
opportunity U فرصت
timed U فرصت
space U فرصت
charring U فرصت
spaces U فرصت
time U فرصت
chancing U فرصت مجال
betimes U در اولین فرصت
chance U فرصت مجال
chances U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت مجال
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
chanced U فرصت بل گرفتن
chanced U فرصت مجال
chance U فرصت بل گرفتن
chancing U فرصت بل گرفتن
at leisure U فرصت دار
make time U فرصت کردن
vantage U تفوق فرصت
head start U فرصت برتری
opportunity cost U هزینه فرصت
head starts U فرصت برتری
last-ditch U آخرین فرصت
market opportunity U فرصت بازار
deliberate defense U پدافند با فرصت
tidewaiter U درانتظار فرصت
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
get a break <idiom> U فرصت داشتن
tidewaiter U مترصد فرصت
time U فرصت موقع
occasion U فرصت مناسب
leisure U فرصت مجال
time U فرصت مجال
timed U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
opportunist U فرصت طلب
times U فرصت مجال
times U فرصت موقع
occasioning U فرصت مناسب
occasions U فرصت مناسب
opportunism U فرصت طلبی
occasioned U فرصت مناسب
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
lurk U درانتظار فرصت بودن
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
deadline U سررسید اخرین فرصت
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
watch one's time U مراقب فرصت بودن
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
lurks U درانتظار فرصت بودن
lurking U درانتظار فرصت بودن
lurked U درانتظار فرصت بودن
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
deadlines U سررسید اخرین فرصت
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U این فرصت را از دست ندهید
extras U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
shot U فرصت ضربت توپ بازی
shots U فرصت ضربت توپ بازی
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
Before it is too late . while one has the chance . U اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
slow fire U یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
deliberating U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberates U عملیات با فرصت پیش بینی شده
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberated U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberate U عملیات با فرصت پیش بینی شده
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
chancing U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
chances U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chanced U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberate breaching U پاک کردن با فرصت میدان مین
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments U هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter . U فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
winds U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date U اخرین روز اخرین فرصت
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history Forum search
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
0از فرصت پیش اومده استفاده کن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com